Farsi
درباره معمار
مسیر زندگی هنری رستم وسکانیان بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه تهران در سال 1959 مشخص شد.او پس از انتخاب به عنوان پنجمین دریافت کننده کمک هزینه تحصیلی دولتی، برای تکمیل تحصیلات معماری خود به پاریس اعزام شد.،پس از چهار سال تحصیل در مدرسه هنرهای زیبای پاریس، بوزار در سال 1964 به عنوان استادیار در آتلیه معمار مشهور، هوشنگ سیحون، به دانشگاه تهران بازگشت.او در طی ده سال حضور در دانشکده ، از سال1975 مدیریت گروه معماری دانشگاه تهران را بر عهده داشت تا سال 1980 که دانشگاه ها تعطیل شدند.در طول این دوره وسکانیان مشغول برگزاری نمایشگاه های هنری، پروژه های معماری، و مسئولیت های دانشگاهی بود.در سال 1974 او در یک فرصت مطالعاتی در دانشگاه پنسیلوانیا، از دفتر لویی کان معمار شهیر جهان که احتمالا او را در سال 1970 ملاقات کرده بود، بازدید کرد.یادمان گرایی (مانیومنتالیتی) انسانی، ترکیبات موفقیت آمیز مواد های سنتی و بتن، و طراحی های منطقه ای "کان"، گرایشات وسکانیان را تحت تاثیر قرار داد.در آن هنگام او نمی دانست دو دهه آخر از زندگی هنری او صرف آثاری نزدیک به شاهکارهای کان خواهد بود.بناهای وسکانیان در دهه 1960، شامل باشگاه ارامنه و خانه آخرهفته در تهران همچنین کودکستان ارامنه در تبریز، نمونه های نخستین از نوگرائی(مدرنیسم)، منطقه ای در ایران می باشند. مصالح بومی مختلف برای تجدید نظر و بازنگری درباره اصل فرم و کارکرد گرد هم آورده شدند.
همچون "لویی کان"، درک عمیق و احترام به تاریخ، وسکانیان را از سایر نوگراها (مدرنیستها) متمایز می کرد.کسی که مدت زمانی از فعالیتهای ساختمانی خود کنارگیری نمود و به حفظ و نگهداری آثار تاریخی پرداخت،مرمت صومعه تادئوس مقدس و مستندنگاری کلیسای سرکیس مقدس، نمونه هایی تاثیرگذار از تعهد او نسبت به تاریخ بودند.
درباره استادیوم
در سال 1971 وسکانیان بزرگترین ماموریتش را برای مجموعه فرهنگی ارامنه آرارات بر عهده گرفت ، یک استادیوم ورزشی 10هزار نفری در شمال تهران .محمدرضا شاه زمینی را به وسعت تقریبی دو هکتار که شامل قبرستان قرن هفده ام ونک بود، به جامعه ارامنه اهدا کرد.هیئتی شش نفره برای مدیریت و تحقق این پروژه عظیم شکل گرفت.جامعه ارامنه از این پروژه حمایت کرده و تامین مالی آنرا بر عهده گرفتند.این پروژه ی عظیم و همگانی متعلق به همه مردم بود.وسکانیان یکی از اعضای قدیمی باشگاه آرارات بود.استخدام او یک انتخاب قطعی و بدیهی بود زیرا او یکی از معماران پیشرو در زمان خود بود. اما اینجا مساله دیگری نقش ایفا می کرد.وسکانیان مردی درستکار و معمار ی مردمی بود و ماهیت واقعی پروژه به چنین هنرمندی نیازمند بود،وسکانیان توانست قطعه زمینی را که به لحاظ توپوگرافی پیچیده بود و تفاوت ارتفاع آن به 26 متر می رسید.به مجموعه ای بسیار کاربردی و با تراکم فضایی موثر تبدیل و در اطراف زمین فوتبال سازماندهی نماید.هر حجم تمایز سبکی و استقلال فضایی خود را در این مجموعه حفظ کرده بود.طراحی نوگرا ، با انتخاب مصالح و عملکرد همراه شد ، بتن خالص، آجر و شیشه و اهمیت این پروژه برای جامعه ارامنه نه تنها در تهران بلکه در تمام آسیا گسترده شد.یک استادیوم روباز بزرگ، چندین سالن ورزشی سرپوشیده و روباز، زمین های تنیس، دفترهای کار، کلاس ها، سالن های جلسات، انبارها، اتاق های رختکن، اردوگاه ها، پارکینگ ها،و استخر شنا در سطح جهانی در سالهای بعد این استادیوم برای گردهمایی های پر جمعیت و رویدادهای ملی با توجه به پیکر بندی فضایی موفقیت آمیز و سازه یکپارچه و مهندسی آینده نگر آن، مورد توجه و استفاده قرار گرفت.این مجموعه در اواخر سال 1976 به هیئت اجرایی آرارات تحویل داده شد.
شاهکار
نیایشگاه صلیب مقدس واقع در گوشه جنوب شرقی مجموعه، که بی شک نه تنها گویای نبوغ هنری وسکانیان است بلکه نماینگر تعهد دیرین او هم به مردم و هم به تاریخ است ،بعد از انقلاب سال 1979 به مجموعه اضافه شد، درآغاز مجموعه آرارات بعنوان مکانی سکولار(غیرمذهبی)طراحی و استفاده شده بود اما در اوایل سال1980، کمیته مدیریت استراتژی مجموعه، صلاح را بر آن دید تا برای جلوگیری از مصادره استادیوم توسط دولت، یک نیایشگاه حواری ارمنی بنا کند.
وسکانیان تفسیر متفاوتی با استفاده از بتن خالص ،از بهترین نمونه های کلیساهای قرون وسطی ، که به سیستمی در هم آمیخته از تکیه گاه ها، ورودی ها و معلقات تبدیل می گردد.پیشنهاد داد.
فرمی که وسکانیان به این اثر بخشید، در عین حال که بمانند کلیساهای گنبدی قرون وسطی می باشد همچون کلیسای" سنت هریپسیمه"، دارای پلان کف قرینه و مرکزی است.وسکانیان فرمی را ایجاد کرد که به صورت جسورانه ای نما و برش کلیساهای سنتی را در قالب یک بازنمایی تمثیلی از صلیب مقدس مجسم می نمود. براستی این یک تندیس است یا عمارتی تراش داده شده؟
طراحی آوانگارد وسکانیان روشن فکرانه و انقلابی بود. طرح پیشنهادی همانطور که انتظار می رفت بسیار مدرن و غیرارتدکس می نمود چنانکه اسقف ارمنی از او بجای این طرح، نمونه ای تقلیدی از کلیسای قرن نوزده ام شهر" انطلیاس لبنان " را درخواست نمود.
وسکانیان پاسخ وی را اینگونه داد: عالی جناب! یا همین را می سازم یا هیچ نمی سازم.
او انسانی مردمی ، پایبند به اصول و درستکار بود.او بدون خستگی طی مدت دو سال، بر ساخت و ساز پیچیده ی نیایشگاه نظارت کرد، همانند کاری که وی شخصا برای ورزشگاه انجام داد.وسکانیان دو سال تمام علیرغم کمبود مصالح، بازرسی های غیرمنتظره و مشکلات ساخت و ساز روزهایش را در محوطه ساختمانی به همراه کارگرانش گذراند.
در سپتامبر 1987، صلیب مقدس به عنوان نیایشگاه منتصب شد.وی در سال 2001 بیان کرد , هرگز نگرشم به آن بعنوان یک کار سیاسی نبوده است.چیزی که ساخته شده واقعیتی است که باقی خواهد ماند؛مردم عقاید سیاسی خود را تحت تاثیر هنر من تغییر نمی دهند. این نیایشگاه برای من بسیار با اهمیت بوده است.از او پرسیدم , منظورتان دید مذهبی است؟
پاسخ داد , نه به هیچ وجه. من فرد مذهبی نیستم، اما ایمان دارم.من مردم و فرهنگشان را باور دارم. یکی باید فضای معنویت را بیافریند.و حال من از شما می پرسم، او از مردمی که زندگی اش را برای آنها وقف کرد، چه درخواستی داشت؟او از ما چه درخواستی داشت؟ انتظار زیادی نیست.احتمالا از ما می خواهد تا شکوه پنهان در میان لایه های ظاهری سطوح و فرم های او را به خوبی نگاه کنیم ،ببینیم و لمس کنیم. آیا ما اینکار را کرده ایم؟
آیا ما جایگاه هنر وسکانیان را در معیار نوگرائی درک کرده ایم؟
آیا ما برای شایستگی اثر او در تاریخ هنر ارمنیان ارزش قائل شده ایم؟
آیا ما متوجه نقشی که معماری وی در شکل گیری هویت اجتماعی ما داشته است، شده ایم؟
میراث
وسکانیان زمانی که در سال 1988 تهران را ترک کرد، یک میراث و رسم در نوگرائی (مدرنیسم) ایرانی-ارمنی بر جای گذاشت
با ترک تهران، عادت های معماری خود را نیز ترک کرد. او پس از نقل مکان به جنوب کالیفرنیا ، نشان داد توانایی فوق العاده ای در پذیرش شرایط جدید دارد. پیرو تعالیمی که در بوزار دیده بود، خط کش را کنار گذاشت و قلم مو به دست گرفت.در طول دو و نیم دهه آینده، او بی وقفه در استودیو خانگی اش در گلندیل، کالیفرنیا مشغول خلق آثارهنری بود که به مجموعه ای از نمایشگاه های موفق در آمریکا شمالی منجر شد اما وسکانیان در درون یک معمار باقی ماند. نیایشگاه او عالی ترین مثال برای تجسم معماری معاصر می باشد.نیایشگاه او پاسخی است نبوغ آمیز به صاحبان معماری نوگرا، به کوربوزیه، میس، گروپیوس و کان.
این نیایشگاه فقط شاهکار وسکانیان نیست.این نیایشگاه به تنهایی یک شاهکار است. با آن قالب گیری استثنایی بتن با آن طراحی چهار سویه، با آن جهش از تندیسگری به معماری، با آن صلیب های سه بعدی برجسته و با آن برجسته کاری های کم عمق فضای داخلی اش، پاسخی است به این پرسش: مدرنیسم چیست؟
همچنین این نیایشگاه نیز به مجموعه غنی سنت ارمنی تعلق دارد.نیایشگاه او میراثیست که در کنار حضور سنت مایل به حضور آوانگارد نیز هست (توضیح: نوگرائی و سنت در کنار هم در آن حضور دارند.)
نبوغ اثر او در همینجا نهفته است: تجلی تابناک قوای عقلانی وسکانیان، استعداد هنری و غریزه بی نظیر او تا به ما اصول دیرینه را در زبانی که متعلق به ما می باشد، آشکار سازد .( توضیح : ذات نوگرائی را آشکار می کند.) نامگذاری هر دو کلیسای جامع گاگیک در جزیره آختامار و نیایشگاه وسکانیان در محوطه استادیوم آرارات به نام صلیب مقدس ، آینده نگرانه بوده است.هر دو نمایانگر شاهکار های معماری ارمنی یکی از دوران قرون وسطی و دیگری از دوره جدید، شکوهمند و پرافتخار باقی می مانند.برجسته کاری های نفیس کلیسای صلیب مقدس گاگیک، به صورت مینیمالیستی و به همان اندازه زیبا، روی سطح بتنی صلیب مقدس وسکانیان بازتاب شده است.می توان هر دوی این سطوح را لمس کرده و ذات روح هنری آنها را دریافت. هر دوی آنها صادقانه از طرز فکر دوران خود از جایگاه خود، از بصیرت هنری خود می گویند. خیالی است اما بسیار حقیقی،اگر کسی وطنش، جایی را که در آن اسم و رسمی یافته است از دست دهد و با این حال به خلق نوآوری هایش ادامه دهد.
آثار هنری چشمگیر و منتقدانه اش نشان دهنده ی یک ذهن فوق العاده، قلبی پاک و هنرمندی صادق است. وسکانیان اینگونه بود.از دست دادن چنین هنرمندی به دلیل بیماری، فقدانیست نه فقط برای یکی که برای دو ملت، اگر نگوییم برای تمامی جامعه هنرمندان جهان،نه فقط یک ملت بلکه دو ملت امروز سوگوارند.،یک انسان با استعداد بی همتا، اهل درستکاری و شرافت کسی که به نوگرائی مردم معتقد بود و با خلق آثارش با آنها یکی شد.همچون آثارش که تا ابد جاویدان می ماند، روحش در آرامش ابدی باشد.
English
Rostom Voskanian: The Legacy of an Architect
By Talinn Grigor, Professor of Art History
of an Architect
Rostom Voskanian’s path was decided upon graduation from Tehran University in 1959.
He was handpicked as the fifth recipient of the prestigious state-scholarship to continue his architectural studies in Paris. After four years at the Ecole des Beaux-Arts, he returned to Tehran University in 1964 as an assistant professor in the studio of the well-known architect Hushang Seyhun. Within ten years at the department, he became the chair and directed the school of architecture from 1975 to the closing of the university in 1980. During this period Voskanian was prolific, with many art exhibitions, architectural commissions, and academic undertakings. On a sabbatical leave at the University of Pennsylvania in 1974, he visited world-renowned architect Louis Kahn’s office, whom he must have met in 1970. Kahn’s humane monumentality, successful mix of traditional materials with concrete, and regionalist designs spoke to Voskanian’s own principles. At the time, he could not have known that the last two decades of his creative life would be spent not too far from Kahn’s masterpiece. Voskanian’s buildings in the ‘60s, including the Armenian Club and the Weekend House in Tehran as well as the Armenian Kindergarten in Tabriz, were early examples of regionalist modernism in Iran. Different local materials were brought together to rethink form and function. Like Kahn, a deep understanding and respect for history, distinguished Voskanian from other modernists, who took time away from building to preserve historical monuments. The renovation of Saint Thaddeus monastery and the documentation of Saint Sarkis church were seminal expressions of his commitment to history.
of a Stadium
Voskanian undertook his largest commission in 1971 for the Ararat Armenian Cultural Organization:
a 10,000 seat athletic stadium in northern Tehran. Some 2-hectare land, surrounding the 17th-century Vanak cemetery, was gifted to the Armenian community by Mohammad Reza Shah. A six-member committee was formed to manage the realization of this massive project. The entire community endorsed and financed its construction. This was a communal mega-project that was to belong to the people. Voskanian had been a longtime member of Ararat organization. That he was one of the leading architects of his time rendered his hiring an obvious choice. But there was something else at play here.Voskanian was a man of integrity, a people’s architect and the very spirit of the project demanded such an artist.
A topographically difficult terrain with a difference in elevation of 26 meters, Voskanian managed to turn it into a series of highly functional and spatially effective agglomeration, arranged around the soccer field. Each space maintained its stylistic individuality and spatial independence. The modernist design went hand in hand with the choice of the material and function: rough concrete, brick, and glass. The project’s implication for the Armenian community not only in Tehran, but all around Asia was vast: a large open-air stadium, several indoor and outdoor sports halls, tennis courts, offices, classrooms, meeting halls, storage rooms, locker rooms, camping areas, parking amenities, and a world-class swimming facility. In the following years, the stadium was used for significant community and national events as a result of its successful spatial configuration, solid construction, and forward-looking engineering. The complex was handed over to the Executive Board of Ararat in late 1976.
of a Masterpiece
Voskanian’s Holy Cross Chapel on the southeastern corner of the complex was an addition after the Iranian Revolution of 1979, which certainly encapsulates, not only Voskanian’s artistic brilliance, but also his lifelong commitment to both the people but also to history and modernity. Although initially the complex was designed and used as a secular space, Ararat’s governing committee judged it best in the early 1980s to erect an Armenian Apostolic chapel on the grounds so as to disable the state confiscation of the stadium.
He proposed a reinterpretation in poured concrete of the best examples of medieval Armenian churches, transformed into an interwoven system of supports, openings, and suspensions. While remaining true to the symmetric and central floor plan of medieval domed churches, such as Saint Hripsimeh, Voskanian carved out a form that boldly incarnates the elevation and section of traditional churches into an allegorical representation of the Christian cross. An architecture of sculpture or a sculpted architecture?
Voskanian avant-garde design was progressive and revolutionary. Finding the proposal, as it were, “too modern and unorthodox,” the Armenian prelate instead asked for the imitation of a 19th-century church in Antilias, Lebanon. “Your holiness,” Voskanian had said, “I am either building this or nothing at all.” A man of principles, of integrity. A man of the people. He tirelessly supervised the complex construction of the chapel as he had done the stadium itself in the following two years. Two years, despite shortage of material, unexpected inspections, and construction difficulties, Voskanian spend his days next to his workers. On the site; with his men. In September 1987, the Holy Cross was ordained. “I never approached it as a political work,” he said in 2001. “That which has been built, is a reality that remains; people change their political views with no influence on my art. For me, the chapel was very important.” “You mean, religiously?” I asked him. “No, not at all. I am not a believer, but I have faith. I believe in the people, in its culture. One has to create the space of spirituality.”
And, I ask you, what did he ask of the people to whom he dedicated a life? What did he ask of us? Nothing much. Perhaps to look, to see, to touch the sublime tucked in the layers of his surfaces, of his forms. And have we? Have we understood the place of Voskanian’s art in the canon of modernism? Have we appreciated the merit of his work in the history of Armenian art? Have we recognized the role his architecture has played in the formation of our collective identity?
of a Legacy
Voskanian left behind a legacy and a tradition in Irano-Armenian modernism when he left Tehran in 1988. By so doing, he also left behind his architectural practice. Moving to Southern California, he showed an exceptional ability to adopt. With his Beaux-Arts training, he dropped the ruler and picked up the brush. In the following two and a half decades, he restlessly produced artworks in his home-studio in Glendale California, which resulted in a series of successful exhibitions in North Amrica.
Yet at the core, Voskanian remained an architect. His chapel embodies the most superb example of contemporary architecture. It is a brilliant answer to architecture’s own modernity, to Corbu, Mies, Gropius, and Kahn. The chapel is not just Voskanian’s masterpiece. The chapel is a masterpiece. With the remarkable pouring of concrete, with its quadrupling of design, with its mutation from sculpture to architecture, with its protruding three-dimensional crosses, and with its interior low reliefs it is an answer: what is modernism?
The chapel also belongs to the rich repertoire of the Armenian tradition. His is a legacy that wills the avant-garde by the persistence of tradition. Therein hides his work’s genius: brilliant manifestation of Voskanian’s intellectual force, his artistic gift, and his unique instinct to reveal to us the ancient principles in a language that is ours.
That both King Gagik’s cathedral on the Akhtamar island and Voskanian’s chapel on the grounds of Ararat stadium are named Holy Cross is prophetic. Both stand proud as representative masterworks of Armenian architecture, one of the Middle Ages and the other of the modern era. Gagik’s exquisite high reliefs on the surface of Holy Cross are echoed in the equally exquisite minimalism of the poured concrete of Voskanian’s Holy Cross. One could touch both surfaces and grasp the essence of their artistic spirit. Both speak so sincerely of their Zeitgeist, of their place, of their time, of their artistic foresight. Visionary and deeply true.
To have lost one’s home wherein one had made a name, yet to continue to create original, thought-provoking, and critical works of art is a mark of an exceptional mind, a pure heart, and a sincere artist. Voskanian was he. To have lost that artist to cancer is the loss of not one but two nations, if not all the world’s artistic communities. Not one but two nations mourn today. One of unmatched talent, one of integrity and honor, one who believed in the peoples’ modernity and with his creation, became one with it. May he rest in peace as his work endures onto eternity.