Email: caoi.ir@post.com Telegram ID: @caoiran

ورود

Note

 

 علیرضا تغابنی, جایزه معمار, پروژه معماری, سهیلا بسکی, مسابقات,از عمل گرایی تا عمل زدگی علیرضا تغابنی

 

 

از عمل گرایی تا عمل زدگی

نویسنده: علیرضا تغابنی

رونامه شرق / شماره ۳۸۸۲ / تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۹۹

 

درجلسه­‌ای برای طراحی پروژه‌ ای هستیم که ایده ­های کلان و ساختاری ‌­اش هفت ماهی است که مصوب شده و مراحل توسعه طراحی­‌اش به شکلی پیش رفته که عملیات اجرا نیز شروع شده است. قسمت عمده جلسه که چهار ساعتی به طول می­‌انجامد در مورد اندازه فضاهای واحدهای مسکونی­ است و مدت مدیدی بحث بر سر این است که اتا‌‌‌ق‌­های خواب مثلاً هجده مترمربع باشند یا بیست مترمربع. خسته­‌کنندگی و بی­‌حاصلی و پوچی این بحث برای من از یک طرف و اهمیت آن از نظر ساخت و تیم سرمایه­‌گذار پروژه از طرف دیگر باعث می‌­شود که در بحث، حضوری فعال ولی توام با دل­‌زدگی داشته باشم. به خود می­‌گویم این هزینه‌­ای است که برای به عمل درآوردن آرزوهایم باید پرداخت کنم و همزمان از خود به طعنه می­‌پرسم که آیا واقعا همین­طور است؟

شکاف میان «آرزو» و «عمل»، مسأله‌­ای است که معمار­ان همیشه به آن فکر کرده و هر یک به تناسب دیدگاه­شان رویکردی خاص در قبال این قضیه دارند: گاهی آن را ناگزیر دانسته و گلایه از آن را نوعی نق­‌زدن قلمداد می­‌کنند و گاه ناخرسند از آن می­‌کوشند تا به نوعی این شکاف را ترمیم کنند.
آنچه به تجربه در رابطه با نسبت آرزو و عمل در سال‌­های بعد از انقلاب و در دوران جنگ دریافته‌­ام آن است که در اثر شدت و حدت وقایع دوران جنگ و ضروریاتی چون تلاش برای حفظ امنیت و بقا و همچنین شرایط ریاضت‌بار اقتصادی که به جامعه تحمیل شده بود، سطح آرزو به پایین­‌ترین تراز ممکن نزول کرده و به عبارتی عمل وآرزو در یک سطح در کنار هم ایستاده بودند: حدِ تداومِ حیات.
خروج از فضای جنگی به منزله خروج از مساله بقا و دوام بود: در دهه هفتاد، به دلایلی همچون افزایش حجم نقدینگی که از فروش نفت و استقراض خارجی بدست آمد و همینطور افزایش قیمت زمین، ساخت و ساز به عنوان شیوه­‌ای از سودآفرینی، رونق گرفت­. همچنین افزایش تعداد دانشکده­های معماری و بازگشت مدرسینی از غرب به ایران و در نتیجه ارتباط مستقیم و غیر مستقیم با دانشگا‌ه‌­ها و مجلات وجریان­های روز در دهه هشتاد و نود میلادی، باعث شد آرزو و عمل در دو جهت مختلف و به دو شیوۀ مخالف رشد کنند:

از یک سو پروژه‌­های پرتعداد اما عاری از آرزو فضا را پرکرد، چرا که هم حاکمیت به عنوان یکی از اصلی­‌ترین کارفرماهای بزرگ توسعه بعد از جنگ، معماری را به عنوان یک ساختار غیرفرهنگی و گاه ابزاری برای پروپاگاندای عقیدتی می‌­خواست و هم بازار به عنوان حامی ساخت و ساز نگرشی کالایی و کوتاه مدت به معماری داشت. از سوی دیگر ارتباط دانشجویان با دنیای معاصر و ورود امکانات کامپیوتری، به انباشتی از آرزوهای بزرگ و کوچک در طرح‌های دانشجویی و مسابقات معماری انجامید که به شکلی سطحی یا عمیق مشتاق همگام شدن با معماری روز جهان و یا شروع تجربه­‌هایی برای آزمودن زبان معاصر معماری ایران بودند. بدین ترتیب آرزوهایی جدید پس از رخوتی چند ساله متولد شد که جدا از انبوه ساخت و سازهای مرسوم، به راه خود می‌­رفت.
در این میان، تلاش­‌هایی که جایزه معمار1 و مجله معمار برای نزدیک کردن این دو حوزه به یکدیگر انجام داد، شایان توجه است، جایزه معمار، آرزوهای در ذهن معماران را در شرایط آن روز ایران فاقد معنی و ارزش لازم تلقی کرده و مشوق دنبال کردن آرزوها در حیطه عمل بود. به همین دلیل لزوم «ساخته شدن» را معیار سنجش قرارداد و هدف از چنین اقدامی این بود که معماران ایران بتوانند خواسته‌­ها و تفکرات خود را نه تنها به روی کاغذ، بلکه در جدال با نیروهای متکثر بازار یا نهادهای حکومتی محقق سازند و در گیرو­دار این بِده بِستان‌­ها رشد کنند و در صورت موفقیت نهایتا حرف­‌های خود را به کرسی بنشانند: بسترسازی برای رسوخ آرزو به حوزه عمل.

این نوع نگاه راهبردی مجله و جایزه معمار باعث شد انرژی زیاد نسل جوان در دهه هشتاد چه بصورت کمّی و چه بصورت کیفی، به سوی فعالان حوزه ساخت پروژه‌­ها کشیده شده و در نتیجه، درگیر شدن با این عوامل و نفوذ کردن درون شکاف­‌های آنها – از بازار گرفته تا نهاد­های وابسته به حاکمیت- بدل به مأموریت و خواست اصلی این نسل شد. از آنجا که همیشه کسانی هم در بدنۀ بازار و هم در مدیران میانی حکومت پیدا می­شوند که با هر انگیزه­‌ای، به دنبال ایجاد کیفیت و تمایز در زبان معماری هستند،  این نسل از معماران تمام کوشش خود را به کار گرفت تا زمینی مشترک برای کار با این گروه­‌ها و حتی بالابردن سطح سواد فکری و بصری آنها پدید آورد...
چرخ عمل‌گرایی به راه افتاده بود.

مجله معمار آغاز حرکتی واقع­‌گرایانه برای پروژه­‌هایی بود که یا به واسطه تجربی بودن و آزمودن مباحثی جدید آرزو را دنبال می‌­کردند و یا چنان هنجارهای کیفیت فضایی و خوش‌­ساختی را به نسبت شرایط مسلط بالا می­کشیدند. که بدین ترتیب با آرزومندی نسبتی برقرار می­کردند. همانطور که گفته شد این خوش­ساختی در آن زمان به نسبت فقر کیفی ساخت یک جهش تلقی می­‌شد. پروژه­ های خوش­‌ساخت را به پروژه­ هایی­ کم غلط اطلاق می­کنیم که در آنها عموماً تمامی جوانب کار اندیشیده شده، زبانی یکدست و کلیتی پرداخت­‌شده دارند و این ویژگی در تمامی اجزای پروژه جاری و ساری است. اینها پروژه­‌هایی هستند که در بیشتر مواقع، پختگی­شان در ساخت، بر خلاقیت­شان می­چربد. نوع دیگر، پروژه ­هایی هستند که آزمایش کردن را در دستور کار خود قرار داده­اند و می­‌کوشند جایگزینی برای روش­‌های معمول بیابند؛ مباحث را تفسیر و تاویل می­کنند و در پی پیش­بردن چالشی مسائل و گشودن افق­‌های جدید در سطوح گوناگون­اند، از استراتژی­‌های کلان و دیاگرام‌­های فضایی گرفته تا جزئیات و مصالح و تجربه­‌های زیست انسانی. این ­گروه را می­توان پروژه­ های تجربی نامید. مجله در ارزش‌­گذاری بر این دو طیف، سیاست بی­‌طرفی در پیش گرفته بود و قضاوت در این باره صرفاً به دیدگاه داوران بستگی داشت؛ اما نقش سهیلا بسکی2 و شامه قدرتمند­اش در عیار­سنجی همه­‌جانبه و همچنین عدم محافظه­‌کاری در سال­‌های فعالیت­‌اش انکارناپذیر بوده و این تاثیر­گذاری بعد از فقدان او آشکارتر هم شد: با کمرنگ شدن حضور بسکی و دیگر عوامل جایزه معمار، بیشتر اوقات در بر پاشنه ارزش‌­دهی به پروژه‌­های پرداخته شده و کم‌غلط از حیث ساخت چرخید حال آنکه خوش­‌ساختی که زمانی می­‌توانست درجاتی از آرزومندی را در دل خود داشته باشد اکنون به استانداردی جدید تبدیل شده بود.

با به وجود آمدن انواع مختلفی از مسابقات معماری که از الگوی «معمار» پیروی می‌­کردند که در رهبری آنها الزاماً نشانی از وسواس‌­های مجله معمار دیده نمی­‌شد، تقدیرکردن از پروژه‌­های «درست و منطقی» به جای پروژه‌­های «پرسشگر و تجربی» بیشتر و بیشتر به روند مسلط تبدیل شد. بازار ساخت و ساز هم با قالب­ها و استانداردهای جدیدی آشنا شده بود که جوابگوی­‌اش بوده و چندان لزومی به تغییر آنها نمی‌­دید. این ارزش‌­گذاری مکرر «امر ساخته شدۀ بی ­غلط» از یک طرف و سهم­‌خواهی معماران از بازار از طرف دیگر، باعث الگو شدن این نوع از پروژه‌­ها در میان معماران شد، شرایطی به وجود آمد که رقابت صرفاً معطوف به ساخته شدن پروژه­‌ها باشد و نه بهره‌­مندی هر پروژه از« ایده» و جنگیدن برای بر زمین نشاندن ایده­ هرکدام از آنها.
در کنار این مسائل، بحث­‌های پرتکرار و وعظ­‌گونه در مورد معماری «خوب» و قرائت ایدئولوژیک از اخلاقیات معماری -که هر گونه پیشروی و جرأتی را خودنمایی و خودخواهی خوانده و نکوهش می‌­کند- عرصه را برای حرکت‌­ها و آزمایش­‌های تجربی معمارانه تنگ کرده و این موضوع به گسترش نوعی از بی‌­تفاوتی نسبت به پیشرو بودن معماری در نیمه دوم دهه نود انجامید.
به عبارتی اگرچه این نگاه در مراحل اولیه خود توانست تا حدی به تغییر ذائقه بازار و سوق دادن آن به سمت کیفیت‌هایی فضایی و سبکی و زیبایی‌شناسانه کمک کند، در افقی گسترده­‌تر می­بینیم این تعامل پرچالش با بازار، همزمان بالابرنده معماری به مثابه عمل و پایین‌کشنده معماری به مثابه آرزو بود و  به سقوط آرزو و همترازی با عمل انجامید:  معماران کم و بیش به همین پیروزی قناعت کرده و لزومی برای تولید ایده‌هایی برای سوال کردن، به چالش کشیدن و پیش راندن «وضع موجود جدید» ندیدند.

در این میان انبوه صفحات اینستاگرامی که به بازنشر پروژه­‌ها می­پردازند و جایگزینیِ آنها به عنوان رسانه­‌هایِ اصلیِ تبادل اطلاعات و خلاصه شدن پروژه‌های معماری به چند تصویر - که به سرعت از آن نیز می‌باید گذشت - همان معیار بدونِ غلط بودنِ پروژه­ های خوش­‌ساخت را هم لغو کرد و عملا این رسانه های خرد و متعدد، بدون آنکه به ممیزی نکته ‌­بینانه­‌ای مجهز باشند بطور انبوه به بازتولید پروژه‌­های ساخت‌­محور با - درجات بسیار مختلفی از کیفیت -  پرداختند و این افزایش کمّی تصاویر، وقتی با کم شدن تمایل و توان برای ایجاد پروژه‌­های شجاعانه، تجربی و ایده محور همراه شد، بر میان‌­مایگی و عمل­‌زدگی فضا افزود.

به نظر می­‌آید در وضع موجود جدید که عمل از هرگونه آرزویی تخلیه ­شده و می‌­باید آرزوهای جدیدی تولد یابند و به شیوه­‌های متنوعی راه­‌حل‌­های تثبیت شده را مورد پرسش قرار دهند، نهادهای مرجع می­‌توانند نقش بسیار حساس‌­تری در ارزش‌­دادن به پروژه‌­های تجربی و ایجاد عرصه برای تفکرات جدید، رادیکال و بٌرّنده داشته باشند. در شرایط اقتصادی و سیاسی و وضعیت پرتنش امروز ایران که روزمرگی را به اصلی­‌ترین صفت فعالیت­‌هایمان تبدیل کرده است نیازمند نهاد­هایی هستیم که طیف جدیدی از آموزش، گفتگو و نوشتار را ایجاد کند. نهادهایی صنفی یا آموزشی، خصوصی یا دولتی که انواع جدیدی از رسانه­ ها، نمایشگاه‌­ها، مکتوبات و مسابقات معماری در مورد پروژه­‌های ایده­‌محور و تجربی را تأسیس نمایند. نمایشگاه‌ها و مسابقاتی که بیش از مسأله ساخته­‌ شدن یا ساخته نشدن، داشتن ایده، طرح سوأل و مسأله­‌دار کردن روند طراحی را تجلیل کنند و با زیر سوال بردن بدیهیات از قبل پذیرفته شده، سطح تمایل را به پروژه‌­های پیشرو در جامعه معماری کشور و پیرو آن تمام مخاطبان معماری  بالاتر ببرند و از این مسیر معماری معاصر ایران را در ارایه سوالات دقیق‌­تر و پاسخ­‌هایی نو­به‌­نو به تحولات زندگی انسان معاصر پرتوان نگاه دارند. 
در طی چند سال اخیر که فعالیت تعدادی از همکاران نسل جوان­‌تر را -که همواره توانایی­‌هایشان را گرامی داشته­‌ام - با ذوق و شوق دنبال می­‌کردم، آهسته آهسته روند تبدیل شدن استعدادهایشان را به ساختمان­‌های معمولی خوش­‌ساخت و محو شدن­شان در «وضع موجود جدید» را شاهد بودم.  این برای من نشانه غم­‌انگیزی از این است که سالهاست آرزو از عمل عقب افتاده است و امروز همه ما نیازمند نهیبی جدی هستیم.

پانوشت:

(۱)  مجله‌ی معمار برگزارکننده جایزه‌ی سالا‌نه معمار با هدف اشاعه اندیشه و هنر معماری، شهرسازى و ساخت و صنعت در سال ۱۳۷۶ تأسیس شد. مجله معمار از سال ۱۳۸۰ جایزه معمار را به صورت سالیانه برگزار کرده است. (برگرفته از وبسایت مجله معمار)

(۲) سهیلا بسکی (۱۳۳۲-۱۳۹۴)، نویسنده و مترجم ایرانی بود. او هم‌چنین بنیان‌گذار جایزه معمار، نشریه تخصصی معمار، و نشریهٔ شهر بود. بسکی در سال ۱۳۸۲ برنده جایزه گلشیری برای بهترین مجموعه داستان اول سال ۱۳۸۱ شد.